شرحی بر خطبه قاصعه (6)
شرحی بر خطبه قاصعه (6)
شرحی بر خطبه قاصعه (6)
نویسنده: آیت الله سید جمال الدین دین پرور
«شیطان قسم یاد کرد و گفت: خدایا به خاطر آنکه مرا اغوا کردی، بی گمان کردار ناپسند بندگانت در روی زمین را در نظرشان می آرایم و آنان را گمراه خواهم ساخت.»
زبان تهدید، نشانۀ روح استکبار
«وَ قٰالَ: ﴿رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی ٱلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾. قَذْفًا یِغَیْبٍ بَعِیدٍ، وِ رَجْمًا بِظَنٍّ غَیْرِ مُصِیبٍ،...»
«شیطان قسم یاد کرد و گفت: خدایا به خاطر آنکه مرا اغوا کردی، بی گمان کردار ناپسند بندگانت در روی زمین را در نظرشان می آرایم و آنان را گمراه خواهم ساخت.»
این سخن گرچه تیر انداختن به ناپیدای دور، و نشانه رفتن بی هدف و کور است، امّا گروه نخوت پیشگان و حزت متعصّبان و سوارکاران خودبین و نادان، آن را واقع پنداشته تا آنجا که به فرمان شیطان گردن نهادند و طمع او برای گمراه کردن شما پا گرفته و راز پوشیده، به رسوایی آشکار رخ نموده و چیرگی او بر شما عظیم گردیده و آرام آرام با همۀ سپاه خویش به سویتان راه افتاده است.
تهدیدهای شیطان یا «قذف» (تهمت، افترا، نسبت ناروا و نابه جا دادن) است، آن هم نسبتی کور و کاملاً جاهالانه که هیچ گونه اساس و مأخذی در اختیار او نیست که از آن خبر دهد، و نمی داند در آینده چه می شود.
در واقع ابلیس چنین آگاهی و توانایی برای ادعای خود ندارد که همه را گمراه سازد و سخنی بی جا و نسبتی ناروا داده است، از قبیل همان خدعه ها و نیرنگ های شیطانی که شب را روز و روز را شب جلوه می دهد.
و یا «رجم» (سنگ زدن، سنگسار کردن)
«خود شیطان هم می داند که این آگاهی و توانایی را ندارد مگر شیطان اختیاردار همه است؟!»
این هم یک نوع استکبار است که گوینده طوری حرف بزند که گویا جن و انس بندۀ گوش به فرمان او هستند.
البته او تلاش می کند که همه را گمراه سازد ولی در این تلاش قطعاً توفیق حاصل نخواهد کرد زیرا افراد زیادی در هر زمان از نیکان و صالحان هستند و از اوامر شیطان اطاعت نکرده بلکه مطیع فرمان الهی هستند.
در واقع شیطان گمانه زنی بی جا کرده که از واقعیت و حقیقت دور مانده است.
امیر (علیه السلام) در این بیان خود از یک سو دروغ بودن سخن ابلیس را برملا می سازند و از سوی دیگر پیام امیدبخش به انسان های فرمانبر الهی می دهند که لطف عمیم او شامل حال آنها شده و از تیررس شیطان، سالم خواهند ماند. و چنانچه گهگاهی مورد حمله و هجوم شیطان قرار گیرند به زودی متوجه شده و به اطاعت الهی باز می گردند.
«انّ الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون.» (1)
تازه این گروه غیر از «مخلصین» هستند که اصولاً شیطان به حریم آنها راه ندارد.
علاوه بر پذیرش توبه که به مضمون حدیث شریف:
«التائب من الذنب کمن لا ذنب له.»
جبران مافات نموده و مشمول رحمت و غفران الهی گردیده و از دام شیطان خواهد رست. و تنها متکبران و گردن کشان طعمه ابلیس خواهند شد، همان گونه که خود شیطان در اثر تکبّر و گردن کشی سقوط کرد و از درگاه الهی برای همیشه رانده گشت نکتۀ مهمّی که باید بدان توجه کرد اهمیّت و نقش توبه و تأکید آیات و روایات در بهره وری از این فرصت الهی است تا مردم در پرتو این رویکرد ارزشمند و برخلاف تلاش شیطان که سعی می کند انسان ها را مانند خودش از راه خارج کند، مشمول عفو و رحمت خداوند گردیده و به اطاعت او روی آورند و عملاً شیطان در کارش موفق نگردد.
در هر صورت مسئلۀ توبه و دعوت بدان را یک امر ظاهری و تبلیغاتی تصور نکنیم، بلکه کمک الهی نسبت به بندگان در حفظ و حراست آنها در حوزۀ عبودیت و اطاعت در برابر توطئه های شیطان در جهت اغوا و وارد کردن آنها در لشکریان خود است.
ولی متأسفانه گروهی از مردم در دام شیطان گرفتار می شوند و جزو «جنود ابلیس» قرار می گیرند. امام (علیه السلام) خصوصیات این افراد را بیان می فرماید:
«ابناء الحمیة»، «اخوان العصبیة» و «فرسان الکبر»
1- «ابناء الحمیة» (فرزندان نخوت و تکبر)
قربانیان ردیف اوّل، متکبّران هستند، یعنی رشتۀ اصلی گناهان تکبّر است. خود بزرگ بینی و خود برتر بینی انسان در برابر خداوند و زیر بار اطاعت او نرفتن و تسلیم اوامر او نشدن، «حمیت» از لوازم «کبر» است و از رشتۀ «غضب»، کسی که امر آزاردهنده یی را تصوّر می کند مثلاً می پندارد مورد حمله قرار خواهد گرفت، از این تصوّر حالت غضب به او دست می دهد که البته همراه غضب «ترّفع» و برتری جویی هم می باشد، این حالت ترّفع همراه غضب را «حمیت» گویند.
کلمۀ «ابن» (فرزند پسر) هم نشان دهندۀ رابطۀ عمیق انسان و این حالت است یعنی یک بیماری مزمن و ریشه دار که اگر کسی گرفتار آن شود به این زودی ها از چنگال آن نجات نمی یابد همان گونه که رابطۀ پدر و فرزندی چنین عميق و جدانشدنی است حتی اگر فرزند نااهل باشد و پدر او را طرد کند ولی فرزند بودن خلع شدنی نیست. بنابراین کسانی که نخوت و تکبر در جانشان جا گرفته در دام شیطان خواهند افتاد.
2- «اخوان العصبیة»
برادری هم، همان رابطۀ خونی و واقعی است و به نقش عمیق و بنیادی تکبّر و خودبزرگ بینی اشاره دارند و هشدار می دهند که کاملاً به هوش باشید تا گرفتار آن نشوید.
3- «فرسان الکبر» (سوارکاران تکبّر)
یعنی ترکتازی و اوج طغیان، که اگر انسان جلوی این حالت خود برتربینی را نگیرد به مرحله یی می رسد که زندگی او را لگدمال کرده و نابود می سازد و به هیچ چیز جز استکبار فکر نمی کند و همه ارزش ها را زیر پا می گذارد، و در نهایت متکبران به دنیای سیاه جاهلیت سقوط کرده و دربست در اختیار شیطان قرار گرفته و خود به شیطانکی تبدیل می گردند.
چه زیباست رابطۀ نهج البلاغه با قرآن کریم:
«و لقد صدّق علیهم ابلیس ظنّه فاتبعوه الّا فریقاً من المؤمنین.» (2)
«گمان شیطان نسبت به آنان به واقعیت پیوست پس آنان از او پیروی کردند به جز گروهی از مؤمنین»
در واقع متکبّران به گمانه زنی ابلیس جامۀ عمل پوشاندند و آن را تحقق بخشیدند. پس او را پیروی کرده و راه او را برگزیدند و در نتیجه سوگند او دربارۀ آنان به واقعیت گرایید.
و به بیان دیگر، این سه جمله یک حقیقت مهمّ را به تصویر می کشد و نشان می دهد که گذرگاه شیطان و راه ورود او به سرزمین وجود انسان، خودبزرگ بینی و خود محوری و حاکمیت جهلِ برخاسته از کبر و غرور است. زیرا فرد متکبّر روی خواسته هایش پافشاری می کند و برای دیگران و افکار آنها ارزشی قائل نمی شود و در هر شرایطی ولو بر باطل از فکر و کارش به دفاع برمی خیزد و به آن حالت درونی خود یعنی کبر و غرور، تربیت اثر می دهد و وارد عمل می شود.
سرانجام این روحیۀ تکبّر، حالت انقیاد نسبت به شیطان را پدید می آورد «انقیاد» پس از «اغوا» است.
ذکر این نکته لازم است که در برابر اغوای شیطان بعضی مقاومت می کنند و به این آسانی تن به اطاعت شیطان نمی دهند و دست به گناه و نافرمانی نمی زنند ولی شیطان با ادامه «اغوا» تلاش می کند مقاومت آنها را بشکند و سرانجام آنها را «منقاد» و فرمانبردار خود سازد.
مرحلۀ پس از انقیاد، استحکام و استقرار است، مانند لشکری که شهری را در یک زمان کوتاه فتح می کند ولی پس از آن به استحکام مواضع خود می پردازد و عوامل و ایادی دشمن را شناسایی و آنها را ریشه کن می کند، که این وضع زمان نسبتاً طولانی را می طلبد (واستحکمت). از اینجا نکته دیگری روشن می شود که مکمّل بحث قبلی است و آن اینکه شیطان اختیاردار انسان نیست و خودش هم می داند قدرتی که بخواهد همه را اغوا کند ندارد ولی طمع و آرزوی آن را دارد.
و لذا در مورد کسانی که طوق بندگی شیطان را به گردن بیندازند و از مرحلۀ «اطاعت» به «انقیاد» برسند سرانجام این خواسته شیطان در وجودشان استقرار یافته و طمع او به بار می نشیند.
عبور از کمیّت به کیفیت
«فنجمت الحال من الشرّ الخفی الی الأمر الجلیّ.»
کم کم کار از «فسق» به «کفر» می کشد. همان طور که در قرآن کریم می خوانیم:
«ثم کان عاقبۀ الذین اساوا والسوی أن کذّبوا بایات آلله و کانوا بها یستهزون.»
که در اصطلاح، آن را «استدراج» گویند.
مرحلۀ عملیاتی جدید ابلیس (استفحل سلطانه علیکم...)
امام (علیه السلام) در این رابطه به سه عنوان اشاره می فرماید که از نشانه های یک لشکر اشغالگر است:
1- «فاقحموکم ولجات الذل» شما را در زندان های ذلت و خواری می افکنند.
2- «احلّوکم ورطات القتل» برای شما قتل و نابودی می آورند.
3- «اوطأوکم اثخان الجراحة» آتش فتنه و فساد را بین شما شعله ور می کنند و اختلافات قومی و قبیله ای را به وجود آورده تا همه شمشیر به روی یکدیگر بکشید و آنها به غارت و چپاول سرمایه های شما مشغول باشند.
این طرح ها و برنامه ها همچنان ادامه دارد و شیطان و لشکریانش تلاش می کنند که شما از این سلسله عملیات و اقدامات تغییر ماهیت و هویت داده و مانند آنها که از کشور بیگانه تقاضای تابعیت می کنند و هویت خود را تغییر می دهند و نیز در چشمهایتان تصرف می کنند (طعناً فی عیونکم) همچنان که قبلاً در اندیشه هایتان تصرف کرده و در اثر تهاجم فرهنگی دیدتان را عوض کرده بودند.
و نیز سخنان سخنان آنان می شود و مطالبی که از خبرگزاری های وابسته و عوامل آنها صادر می شود تکرار می کنید. (حزّاً فی حلوقکم)
«حلوق» جمع «حلق» است و «حزّاً» یعنی قطع کردن و خفه کردن و در مجموع در تفسیر این جمله باید چنین گفت: شیطان و لشکریانش فریاد حق طلبی و عدالت خواهی را در گلوهایتان خفه می کنند و شما سخنان مسموم و باطل آنها را بر زبان جاری می سازید.
و نیز راه نفستان را می بندند. و بینی تان را خرد می کنند و به خاک می مالند. کنایه از این است که لشکریان شیطان به دستور او تمام سعی و تلاششان را به کار می برند تا شما را از «یک ملّت زنده و فهیم» به یک «گروهک چشم و گوش بسته و وابسته» تبدیل کرده و آنچه آنان بخواهند ببیند و آنچه آنان بگویند انجام دهید و دیگر اراده و تدبیری از خود نداشته باشید. و در نهایت شما را نیروهایی برای خود بسازند که به جای آنها و در پی اهداف آنها برای تجاوز به حقوق دیگران و پیاده کردن خواسته ها و سیاست های آنان باشید و در واقع «سبیل» دشمن شوید و یا در مسائل علمی «موش آزمایشگاهی» (دقّاً لمنا خرکم)
آری شیطان به انسان رشک می برد و تا او را به نابودی نکشاند از او دست برنمی دارد، زیرا منظور از آفرینش انسان، در «خلیفة الله» شدن بوده است پس اگر او از این مقام تنزل کرده و فریب اغوای شیطان را بخورد و در دام او افتد در واقع او را به مقتل برده و به قتل رسانده است، همانطور که امام در جای دیگر می فرماید:
«انه لیس لانفسکم ثمن الّا الجنة فلا تبیعوها الّا بها.» (3)
«ارزش شما تنها بهشت است پس به کمتر از آن مفروشیدش.» (و قصد لمقاتلکم)
و سرانجام انسان فریب خورده را از رده خارج کرده و در یک جمع بندی کلی و عمیق از این بیانات موشکافانه و حقیقت نما باید گفت، تا شیطان و لشگریانش انسانهای وابسته فرمانبردار خود را تحویل جهنم ندهند رها نمی رساند، آن هم در نهایت خواری و ذلت:
«و سوقاً بخزائم القهر الی النار المعدة لکم.»
«خزائم» به حلقه های موئی که در بینی شتر فرو می برند و می بندند، که هر وقت ساربان بخواهد اشتران را به سمت و جهت خاصی حرکت دهد، ریسمانی که به این حلقه های مو بسته به شدت می کشد و آن حیوان برای اینکه از رنج و درد آن نجات یابد، اطاعت کرده و به همان سمت و سو به راه می افتد.
درست برخلاف هدف و برنامه های پیامبران الهی که هدایت و تربیت امت را هم در پرتو مهربانی و احترام شایسته و رشد همه جانبه می خواهند و انجام می دهند.
نتیجه و ارزیابی عملیات
و بدین ترتیب شیطان در ضربه زدن به دینتان بزرگتر و در انگیزش دنیا پرستی تان آتش افروزتر از کسانی شد که شما علیه آنان قیام کرده و بر ضدشان همراه و هماهنگ گردیده اید. پس همه یارایی و توانتان را علیه شیطان به کار گیرید.
شیطان با اجرای سناریوی دقیق و حساب شده از: «اغواء» و «سقوط» توسط اعوان و انصارش (گروهک های مخالف امام )، خود نیز مستقیماً در جریان امور بوده و اصل فرماندهی شرارت و اغواء را به عهده داشته و در واقع محور اصلی خود اوست، لذا امام (علیه السلام) هشدار می دهد که بهوش باشید و به بهانۀ مبارزه با جنود ابلیس (طاغوت، استکبار و عوامل آنها) از مبارزۀ با خود او کوتاه نیاید. بنابراین، انقلابیون و مبارزان باید تقوای بیشتری داشته و مراقبت و تهذیب نفس را در همه حال در اولویت قرار دهند. دقت در فرازهای نهج البلاغه به خوبی روشن می سازد که آنها بحق سخنان امام است زیرا در اوج فصاحت و بلاغت و افق های بلند اندیشه و تحقیق است به راستی این خطبۀ شگفت مانند یک فیلم مستند و کاملاً فنی و هنری است که علاوه بر مطالب ارزشمند علمی به تصویرسازی هنرمندانه و کارشناسانه ابعاد مختلف بحث پرداخت و نکات روحی و اخلاقی را با مسائل اجتماعی و سیاسی پیوند داده و یا رابطه های ظریف و عمیق را کشف و بیان کرده است و دقیقاً نشان می دهد که چگونگی مباحث اعتقادی و اخلاقی در ساختن جامعه و سعادت انسان اثر می گذارد و ارتباط ارگانیک و تنگاتنگ دارد.
در واقع اگر قرار باشد چنین مباحثی از سوی دانشمندان بشری صادر شود باید گروه هایی از برجستگان علوم مختلف در یک هماهنگی و مدیریت علمی ویژه قرار گرفته تا بتوانند در اینگونه مسائل وارد شوند و به گفتگو بپردازند، تازه معلوم نیست محصولات آن قابل اعتماد باشد.
ولی امام (علیه السلام) یک تنه در این میدان وارد شده و با تبحّر الهی و بیان شگرف ادبی به تجزیه و تحلیل و تبیین حقایق پرداخته و سرانجام، رسالت مخاطبان را گوشزد نموده و راه صحیح را به آنان می آموزد که از هر جهت قابل اعتماد و تضمین شده است.
در این فراز امام (علیه السلام) از زاویۀ دیگر به کالبدشکافی خلق ناپسند «کبر و فخر» یعنی بیماری «خودبرتر بینی» پرداخته و «نژادپرستی» و «ملی گرایی» را عامل اصلی آن معرفی نموده و سپس به پی آمدها و عوامل گسترش آن اشاره می فرماید:
الف: «وقع فی حسبکم» سرزنشگری نسبت به نژاد دیگر، و در واقع زیر سؤال بردن آفرینش الهی یعنی فقط نژاد و اصل خود را دیده و معتبر دانسته و دیگران را فاقد هر گونه ارزش و اعتبار و حتی مورد تمسخر و استهزاء، همانگونه که قرآن کریم از قول شیطان نقل می کند:
«قال ارایتک هذاالذی کرّمت علی...» (4)
«گفت: با من بگو آیا این آدم خاکی را بر من فضیلت و برتری دادی؟»
ب: «و دفع فی نسبکم» علاوه بر برتری نژاد، خود را نیز بالاتر دیده بطوری که هیچگونه ارتباط خویشاوندی را با دیگران نمی پذیرد و حتی آن را رد می کند و فقط خود را می بیند و نه هیچ کس دیگر از نژادها و ملیت ها، یعنی خود را عزیز شمرد و دیگران را خوار و ذلیل.
ابلیس در اثر این عامل نژادی – که او از آتش و آدم از خاک است – شروع به اقداماتی کرده که از آن به پی آمدهای منفی یاد می شود.
«واجلب بخیله علیکم و قصد برجله سبیلکم»:
نیروهای «سواره» و «پیاده» خود را علیه شما بسیج کرده تا راهتان را بندد، یعنی اثر تکبر تنها در دید و تفکر محصور نمی ماند بلکه باعث آثار اجتماعی، سیاسی شده و موجبات اذیت و آزار دیگران را فراهم آورده و نابسامانی و فتنه به بار می آورد.
2-«یقتنصونکم بکل مکان»: «شیطان و لشگریانش به رهگیری در همه راههای زندگی پرداخته و سعی می کند فریب خوردگان را تحت نظر و زیر فرمان خود بگیرد و با ترفندهای خود آنان را جزو سیاهی لشگر خود قرار داده و به دنبال خود بکشاند تا بزرگی و سروری خود را به رخ بکشاند.
1- «و یضربون منکم کل بنان» و دست های شما را می بندند، یعنی تمام اختیارات شما را سلب کرده و به ابزار بی اراده یی تبدیل می کنند تا برای اهداف خود به کار گیرند.
عوامل گسترش نقشه ها و توطئه های شیطان
ب: «و لن تدفعون بعزیمة فی حومة ذل و حلقة ضیق، و عرصة موت، و جولة بلاءِ» با او به مبارزه و رویارویی برنمی خیزد و با تصمیم و اراده با او برخورد نمی کنید و در نتیجه ذلت را پذیرا می شوید
و در تنگناها و چهارچوب غیرواقعی که بر اینان درست می کنند و محدودیت هایی که از نظر ارتباط با مردم حتی پدر و مادر و دوستان مخلص و مربیان و معلمان دلسوز برایتان افریده است درافتاده و جرأت و جسارت شکستن آنها را به خود راه نمی دهید، و حتی شمایان را در معرض قتل و نابودی قرار می دهند و قربانی اهداف شوم خود می کنند تا بر اجساد شما قصر کبر را بالا ببرند، و انواع بلاها را بر شما فرو می ریزند تا به جاه طلبی خود دست یازند.
و اینها همه نکبت های میدان دادن به کبر و فخری است که منشأ آن شیطان است.
ریشۀ فتنه های اجتماعی سیاسی، عصبیت، جاهلیت و تکبّر است.
«پس بیایید و آتش عصبیت و کینه های جاهلی را که در دلهاتان نهفته است خاموش کنید که بی تردید این ننگ و عار برای مسلمانان از خطری های شیطان و خودستایی ها و تباهی ها و وسوسه های اوست.»
توضیح
«شما باید این آتش زیر خاکستر را خاموش کنید.»
کلمۀ «فاطفئوا» از «اطفاء حریق» می آید یعنی این حالت تکبّر و خودبرتر بینی آتشی است در جان انسان و همه مأمور به خاموش کردن و مقابلۀ با آن هستند. و نیز کلمۀ «کمن» دلالت دارد که این بیماری بسیار مخفی و پنهان و ناشناخته است که باید در مرحلۀ اول آن را شناخت و سپس کمر همّت بست و هرچه زودتر آن را علاج کرد.
پس ما مأمور به «اطفاء حریق» تکبّر هستیم. لذا باید دانش آن را آموخت و ابزارش را فراهم ساخت، لذا امام (علیه السلام) در این رابطه به چهار نکته اشاره می نماید.
1- «خطرات» - افکار شیطانی – شیطان برای رسیدن به هدف نهایی خود که سقوط انسان در قتلگاه تکبّر است اوّل در فکر و اندیشۀ او رسوخ کرده و نطفۀ این فساد را منعقد و فکرش را عوض می کند و با تسویلات و ترفندهایی که به کار می برد در مرکز فرماندهی وجود او برای خود پایگاهی می سازد و نفوذ می کند که در مواقع لازم بتواند دست به عملیات بزند.
2- «نخواته» - خودستایی، بزرگنمایی – در واقع «نخوت» محصول تکبّر است. پس از آن که فکر و اندیشه فردی مورد هجوم افکار شیطانی قرار گرفت، حالت خاصّی به خود می گیرد و احساس دیگری پیدا می کند مثلاً وقتی وارد مجلسی می شود انتظار دارد که مجلس از جا کنده شود و همه در برابر او ایستاده و حتی جای خود را به او بدهند.
3- «نزغاته» - فساد و تباهی – کسی که خود را برتر و بالاتر از دیگران می بیند مثلاً هنگامی که وارد مجلس می شود و انتظار دارد که او را در صدر مجلس جا دهند، اگر چنین اتفاقی نیفتاد که معمولاً چنین است، دست به اقدامات نادرست و خلاف اخلاقی می زند مثلاً فردی را که در جای مناسب نشسته با تحکّم مجبور به ترک آن محل کرده تا خود در جای او قرار گیرد در صورتی که هر فرد مسلمان وظیفه دارد هر جا که خالی بود بنشیند و حق ندارد کسی را مجبور به ترک محل خود یا تغییر آن کند، پس فرد متکبر برخلاف دستور شرع مقدس و اصول اخلاقی عمل کرده و دین خود را فاسد و تباه ساخته است.
4- «نفثاته» - افسون های او – این آخرین مرحله از ترفند شیطان و سقوط انسان است که در واقع تیر خلاص اوست، زیرا اگر کسی مورد افسون های شیطان قرار گرفت و جادوگری های او را پذیرفت دیگر امیدی به نجات او نیست و همان طور که در قرآن کریم دستور داده شده است از شرّ این گونه افراد باید به خدا پناه برد زیرا انسان شیطان زده به مرحله یی رسیده که خود شری عظیم و خطرناک شده و باید از او فرار کرد: «قل اعوذ برب الفلق... و من شرّ النفاثات فی العقد.»
تواضع و فروتنی، پادزهر تکبّر و خودبرتربینی
«فروتنی را چون افسری بر سر نهید، و خودپسندی را در زیر گامهایتان پایمال کنید و خوار شمارید و قلّادۀ تکبّر و خود برتر بینی را از گردن بر کَنید. فروتنی را سپاه مسلّح خود گیرید. زیرا او از هر گروه، سربازان و یاران و سواره نظام و پیادگانی دارد.»
امام (علیه السلام) برای علاج بیماری تکبّر، دو دستور مهم صادر فرموده است:
1- فروتنی را باید اجرایی کرد بدین ترتیب که در مقابل دیگران احترام بگذارید و با خوش رویی برخورد کنید تا کم کم روح شما هم تحت تأثیر قرار گرفته و خلق و خویتان دگرگون شود و به جای خود برتربینی، دوستی در وجودتان رشد کند.
امیر (علیه السلام) از این حالت و اقدام چنین تعبیر فرموده است:
«تواضع را روی سرتان بگذارید و غرور و خودبرتربینی را زیر قدمهایتان افکنید و قلّادۀ تکبّر را از گردن ها باز کنید.»
یعنی اگر تواضع را در اندیشۀ خود وارد نسازید و حاکمیت کشور وجودتان را به دست آن نسپارید، غول تکبّر جایگزین آن شده و افکار متکبّرانه شما را به سقوط می کشاند.
کلمۀ «اعتمدوا» بسیار جالب و پرمعنی است، یعنی راه و رسم فروتنی را باید پذیرا شوید و سر و پا و گردن را در خدمت این جهاد معنوی قرار دهید، که تحوّل اخلاقی و روحی از انجام یک سلسله اعمال ظاهری آغاز می شود تا به مراحل عالی تهذیب و خودسازی منتهی گردد، همانند «روزۀ خاص الخاص» که از «روزۀ عام» شروع شده و در یک سیر معنوی ویژه به قلّه های رفیع نائل می شود.
2- از آنجا که شیطان، نیروهای خود را بسیج کرده تا از اولاد آدم انتقام گیرد، مهم ترین وسیلۀ آن را در درون انسان یافته است یعنی تکبّر و خود برتربینی، لذا باید در برابر این نیروی شیطانی، قدرت عظیمی را تجهیز کرد، امام (علیه السلام) روحیۀ اخلاقی فروتنی را سپاه مسلّح این میدان معرفی فرموده است.
کلمۀ «فاتَّخِذوا» به این حقیقت اشاره دارد که هر فردی باید برای ایجاد تواضع وارد عملیّات رزمی شده و در یک جهاد اخلاقی تمام عیار به ایجاد پایگاه های معنوی بپردازد، مفهوم «اتّخاذ»، برداشتن و گرفتن معمولی و فیزیکی نیست بلکه حکایت از آگاهی و تصمیم گیری جدّی بر انجام کار است، یعنی باید در راه ایجاد فضیلت بزرگ فروتنی سرمایه گذاری کرد و آن را یک «وظیفه» و «فریضه» دانست، و همان گونه که «سپاه مسلّح» علاوه بر داشتن نقشه باید وارد کارزار شده و همواره آمادگی و نشاط خود را حفظ نماید.
پي نوشت ها :
سلسله درس های شناخت نهج البلاغه، مرکز آموزش تخصصی نهج البلاغه، قم.
1. اعراف، 201.
2. سباء، 20.
3. شریف رضی، نهج البلاغه، ق 456.
4. اسراء، 62.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}